لب واژه های عالم به ثنای مصطفی گرم
***
لب واژه های عالم به ثنای مصطفی گرم
نفس فرشته ها در جریان این ثنا گرم
.
به کتاب مهربانی غزلی نوشت خالق
که قصیده در قصیده دل عاشقانه ها گرم
.
سرِ آستان هستی سرِ شاه بیت مستی
به غبار بام شوق و به هزار مرحبا گرم
.
عطش خداپرستی به ضمیر طاق افتاد
تن برج پادشاهان به رهایی از قبا گرم
.
نخی از عبای سبزش به جهان بهار بخشد
خنکای هر درختی کند آفتاب را گرم
.
صلوات می فرستم به امین کبریایی
چه جمال دلربایی به خدا دم خدا گرم
.
به جهان قدم نهاده گل بوستان توحید
و شمیم مهربانی به مشام عقل پیچید
.
شب تار نارسایی که عدم دم از عدم زد
دم دلپذیر پاکش به سرای دل قدم زد
.
بشر از طُفیلی او به شکوه قصه خیره
که وجود در تحیّر به امید جلوه دم زد
.
سخن از هوای نامش نتوان مگر به قرآن
که خدا کمال او را همه نقش محترم زد
.
نغمات مهر جاری به شکوه دفتر خاک
بنگر که حق چگونه به سرودنش قلم زد
.
بنشین به تازه دیدن جریان آسمان را
که دو دست پر قنوتش به تبسم صنم زد
.
خبر از فنا نگیرد گل روشن توسل
که سرود خوان چشمش غم و درد را به هم زد
.
غم و غصه ریشه کن شد که وزیده بوی احمد
بنویس روی قلبت صلوات بر محمد
.
همه عالِمان عالَم به نیاز بر سَرایش
چه قیامت عظیمی شده جاری از ولایش
.
شده روی دوش هستی عَلَم ترانه برپا
که تمام جان برقصد به نظاره ی لوایش
.
بگذار پنجه بر دف شب پایکوبی ای دل
که سر افکنی ز شادی به هوای خاک پایش
.
بنواز عاشقانه سر شیشه ی طرب را
نکند شوی جدا از می مانده در هوایش
.
به سماع هر حکایت که رسیده در روایت
رمقی نمانده باقی که سراید از صفایش
.
چه کنم که لال لالم ولی اشتیاق دارم
که دو رکعت آسمانی بشوم به مدح هایش
.
برسان مدد خدایا که از او سخن بگویم
شب شعر ماه برپا شده در رگ گلویم
.
.
.
مصطفی کارگر
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید