نذر کردیم که در پشت سرش ، کوچه کوچه سر ما را ببرند
اگر از کوچه ی ما این دفعه محمل دلبر ما را ببرند
.
مرغ باغ ملکوتیم ولی یک به یک کنج قفس می میریم
قصد دارند تعلق هامان آبروی پر ما را ببرند
باید آنقدر بسوزیم و بمیریم تا وقت سحر محضر دوست
بادها یا سر ما را ببرند یا که خاکستر ما را ببرند
.
حرف پشت سر دیوانه زدن مایه ی آبروی دیوانه است
پس از این خانه به آن خانه بگو حرف پشت سر ما را ببرند
.
مثل غارت زده ها زانو را وسط کوچه بغل می گیریم
گر که سرمایه ی ما را یعنی اشک چشم تر ما را ببرند
.
دوستی با فقرا از دل ها می برد دوستی دنیا را
می توانند فقیرانت هم میل سیم و زر ما را ببرند
.
هر چه داریم در این خانه همه از دولت مادر داریم
این شب جمعه بگو با زهرا تا حرم مادر ما را ببرند
.
پای شمع ز نفس افتاده تا نفس هست نفس باید زد
کاش با ناله ی مادر مادر نفس آخر ما را ببرند
.
کاش می شد وسط یک کوچه ، کاش می شد وسط یک بازار
معجر دختر ما را بکشند ، معجر دختر ما را ببرند
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید