واژه ها سوگوار واژه ی نور
***
واژه ها سوگوار واژه ی نور
واژه ای سر به روی زانو داشت
واژه ای فاش روضه می خواند و
واژه ای دست روی پهلو داشت
.
کوچه ها رنگ نیلگون بر تن
روضه را با اشاره می خواندند
گاه گاه از زبان یک کودک
گاه از گوشواره می خواندند
.
پاره های دل فدک نامه
چه غریبانه اشک می سفتند
روضه ها را به هم در گوشی
چادر و گوشواره میگفتند
.
هق هق گوشواره اش گم شد
در هیاهوی کینه ها ناگاه
چادرش آه می کشید از دل
ناله می زد وقار یا اماه
.
آب می شد ز شرم تیغ علی
سپر مرتضی ز کار افتاد
رنگ پاییز روی گلبرگِ
مریم دائماً بهار افتاد
.
ارث اشک حسن به ما برسد
در فدک باغ لاله می روید
اشک از چشم کودک شیعه
چون شود هفت ساله می روید
.
.
.
حجت الاسلام محسن حنیفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید