چشم های خسته ات را باز دریایی نکن
***
چشم های خسته ات را باز دریایی نکن
این قدر با اشک ؛ رویت را تماشایی نکن
هیچ جا مانند این جا چشم مردم شور نیست
روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن
.
عمه مثل ابر طوفان زاست پس با او بگو
بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن
.
حنجرت زخم است و داغ اصلا برایت خوب نیست
در خرابه با اسیران هم ؛ هم آوایی نکن
.
من ، عمو ، قاسم ، علی اکبر همه پیش توییم
در کنار نیزه ها احساس تنهایی نکن
دیدن این سر میان طشت پیرت می کند
این قدر با بوسه ات از من پذیرایی نکن
.
چشم هایت را ببند و دست بر رویم بکش
دخترم ! حتی نگاهی هم به بابایی نکن
.
روی دامان تو دارد باز خوابم می برد
با زبان بی زبانی قصد لالایی نکن
.
.
.
احمد علوی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید