کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست
***
کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست
این روزها یک عاقل دیوانه ای نیست
.
مانند هر شب شمع می سوزد ولیکن
افسوس که دور و برش پروانه ای نیست
.
انگار خاک مرده پاشیدند اینجا
این سرزمین بی روضه جز ویرانه ای نیست
.
وقتی که دیوار حسینیه نباشد
دیگر برای گریه کردن شانه ای نیست
.
روزیِّ یک شهر از هوار یک گدا بود
فقر آمده چون ناله ی مستانه ای نیست
حالم شبیه حال یک بی خانمان است
وقتی حرم بسته است پس کاشانه ای نیست
.
یک سال در رنج و گرفتاری می افتد
شهری که در آن روضه ی ماهانه ای نیست
.
باید به سِیرش شک کند ما بین این راه
هر کس که در راه سلوکش مانعی نیست
.
باید مصیبت های زینب را بیان کرد
حالا که دیگر بین ما بیگانه ای نیست
.
روزی به زلفت شانه می زد دست زینب
جز پنجه های شمر حالا شانه ای نیست
.
اینچندمین بار است زینب می شمارد
انگار که در قافله دردانه ای نیست
.
از بس سرت افتاده از بالای نیزه
دیگر به روی صورت تو چانه ای نیست
.
عباس چشمان خودش را بسته یعنی
جای حرم در بزمِ بی شرمانه ای نیست …
.
.
.
گروه شعری یا مظلوم
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید