یاد بقیع باز به دل زد شراره ام
***
یاد بقیع باز به دل زد شراره ام
کز آسمان دیده ببارد ستاره ام
.
جز خون دل به بغض گلو نیست چاره ام
هرگه فِتَد به قبر امامان نظاره ام
.
تا بغض دل به دشمن عترت عیان کنم
نفرین ز سوز سینه به وهابیان کنم
.
اینان که خصم عترت و قرآن و حیدرند
اینان که سخت دشمن آل پیمبرند
.
اینان که پست و ظالم و رذل و ستمگرند
با شمر و ابن ملجم و خولی برادرند
.
این خارها که ریخته از دست بولهب
نسل حرامزاده ی حماله الحطب
.
مأیوس های کافر برگشته از غدیر
روباه های حیله گر حمله ی به شیر
.
خوار و شکست خورده و بیچاره و حقیر
الله را مخالف و ابلیس را اجیر
.
دیدند روشنایی نور ائمه را
ویرانه ساختند قبور ائمه را
.
اینجا کجاست بزم عزایی که سوخته
این جمع ، جمع اهل ولایی که سوخته
.
اینجا کجاست این همه غم یادگار کیست ؟
اینجا کجاست این همه سینه مزار کیست ؟
.
اینجا کجاست این همه چشم تر آمده ؟
اینجا کجاست این همه بی مادر آمده ؟
.
بی تابم و باز حرف صبر آمده است
تو رفتی و آه … تازه ابر آمده است
.
انگار به کشتنِ تو راضی نشده
با نیزه برای نبشِ قبر آمده است
.
ای گل چه زود دست خزان کرد پرپرت
رفتی و رفت خنده ز لب های خواهرت
هر کس که دید رأس تو بر روی نیزه هاست
آهی کشید و گفت که بیچاره مادرت
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید