بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته
***
بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته
در دل حیران من آیات حیران ریخته
.
نیستم ناراحت از این که شهیدم کرده اند
خون من گر ریخته در پای جانان ریخته
.
سفره ی دل باز کردن پیش مهمان بهتر است
پس دلم هر آن چه دارد پای مهمان ریخته
.
تا مقام قاب قوسین ابتلا باید کشید
در بیابان طلب خار مغیلان ریخته
.
گاه باید بیشتر همرنگ شد ، مثل اویس
نذر یک دندان جانان ، چند دندان ریخته
.
هر دو عالم ، عالمی دارند پیش مقدمت
آن یکی دل ریخته است و این یکی جان ریخته
.
گر چه آدم ، گر چه عیسی ، گر چه موسی … باز هم
گم تر از درهای دربار تو دربان ریخته
.
بس که خاطرخواه داری و عزیزی که خدا
جای گل روی سرت آیات قرآن ریخته
.
نذر این پیغمبری خوب است ذبحی رد کنی
عید مبعث در ضمیرش عید قربان ریخته
.
آن قدر ذات خدا در تو تجلّی کرده است
زآن همه یک جلوه اش را در خراسان ریخته
.
با علی بودن فقط راه مسلمان بودن است
ور نه از این نامسلمان ها فراوان ریخته
.
شب ، شب مبعث ولی یاد نجف افتاده ام
بس که از روی لبت ذکر علی جان ریخته
یا نبی و یا نبی و یا نبی یا مصطفی
یا علی و یا علی و یا علی یا مرتضی
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید