آفتاب دوباره ای پیداست
***
آفتاب دوباره ای پیداست
روی دوشش ستاره ای پیداست
.
مشک بر روی شانه ی عباس
لب دریا کناره ای پیداست
.
این طرف غیر خار در دستی
وایِ من سنگ خاره ای پیداست
.
آن طرف حنجری عطش آلود
در پسِ گاهواره ای پیداست
.
این طرف با سه شعبه های خودش
روی اسبی سواره ای پیداست
.
آه از توی گودی گودال
سر دارالاماره ای پیداست
.
اگر این نیزه ها اجازه دهند
بدن پاره پاره ای پیداست
***
خاک این دشت سربلند شده
روی پایش اگر بلند شده
.
کاروانی ز دور می آید
آه از هر جگر بلند شده
.
چهره ی ماهتاب این لشگر
روی دست قمر بلند شده
.
به قد و قامت علی اکبر
چشم نیزه نظربلند شده
.
وای تیر سه شعبه ای انگار
روی پاهای پر بلند شده
.
روی زانو نشسته حرمله و
روی دستی پسر بلند شده
.
سمت هرکس حسین در نقشی
گه عمو گه پدر بلند شده
.
این خمیده سه ساله کیست مگر –
– مادر از پشت در بلند شده
.
نجمه گوید که قد قاسم من
از جه رو اینقدر بلند شده
.
روی دست تو اکبر از پا ؟ نه
از میان کمر بلند شده
***
گل به وقت گلاب نزدیک است
لحظه ی اضطراب نزدیک است
.
لحظه ای که عمو به خود می گفت
مشک بردار آب نزدیک است
.
بی گمان بین آب و شش ماهه
لحظه ی انتخاب نزدیک است
.
لحظهی رو گرفتن ارباب
از نگاه رباب نزدیک است
.
آه خفاش های بی مقدار !
کشتن آفتاب نزدیک است
.
لحظه های کشیدن دست و
روسری و نقاب نزدیک است
.
.
.
مهدی رحیمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید