خبرت هست که آن طاق معلی افتاد
***
خبرت هست که آن طاق معلی افتاد
ناگهان کنگره ی سنگی کسری افتاد
.
خبرت هست ستون های یهودا افتاد
خبرت هست هبل خرد شد عزّی افتاد
.
خبر این است زمین پر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آل محمد صلوات
.
یک نفر آمده تا بار جهان بردارد
پرده از منظره ی باغ جنان بردارد
.
تا که از گُرده ی ما یوغِ گران بردارد
از کران تا به کران بانگ اذان بردارد
.
آخر از سمت خدا آن که نیامد آمد
چهارده تَن همه با نام محمد آمد
.
شب شکست و به زمین بارش مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دل بی تاب آمد
.
جبروت و ملکوتی ست که در قاب آمد
فال حافظ زدم و این غزل ناب آمد
.
” گلُعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه ی آن سرو روان ما را بس “
.
حق بده دیدن این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
.
نفسش گرم ؛ خدایا چه حرارت دارد
سایه اش نیست و در سایه قیامت دارد
.
انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبله ی روز و شب حضرت حیدر این است
.
کیستی ای نفست پاک تر از پاکی ها
غرق تسبیح بزرگی تو افلاکی ها
.
اَشهَدُ اَنَّ که حیران تو بی باکی ها
نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها
.
ای نَفَس های علی ای همه هست زهرا
عالمی دست تو بوسید و تو دست زهرا
.
تو درخشیدی و انوار حیات آوردی
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی
.
سیزده چشمه ی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگ صلوات آوردی
.
آخرین باده ات از این همه خُم می آید
با دعایت عَلَم چهاردهم می آید
.
ششمین آینه ات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
.
مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعه ی جعفری خادم این خانه شدیم
.
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
.
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
.
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دل زهرایی تو صحبت صادق دارد
.
تو بشیری و به شور ازلی می آیی
سر هر صبح به دیدار علی می آیی
.
باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشت یک خانه تو هستی و قیامت آقا
.
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا
.
از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات
.
.
.
حسن لطفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید