دردا که سوخت آتش دل ، جسم و جان من
***
دردا که سوخت آتش دل ، جسم و جان من
برخاست دود غم ، دگر از دودمان من
.
شد آشیانه ام قفس تنگ این جهان
جغدی در این قفس شده هم آشیان من
.
کامم که خود ز غصّه ی ایام تلخ بود
شد تلخ تر ز همسر نامهربان من
.
هر کس به آب رفع عطش می کند ، ولی
یک جرعه آب ، ریخته آتش به جان من …
.
زهر جفا ز لاله ی رویم ربوده رنگ
با خطِّ سبز آمده حکم خزان من
.
بس ناروا شنیده ام و صبر کرده ام
دردا که سخت بوده بسی امتحان من
آری یتیم می شود امروز قاسمم
گرید به نور دیده ی من دیدگان من
.
در کربلا به جای من او را قبول کن
مشکن حسین من ، دل این نوجوان من
.
زهرا کجاست تا که در آغوش گرم او
آسان بر آید از تن مجروح ، جان من
.
تا بر زبان برد مگر از لطف ، نام ما
یک عمر ” یا حسن ” شده ورد زبان من
.
صد ره مرا ز عشرت فردوس خوش تر است
یک بار اگر که یار بگوید ” حسان ” من
.
.
.
استاد حبیب الله چایچیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید