شب دراز است ، تو گویی که فقط شب مانده
فاطمه رفته از این خانه و زینب مانده
.
گفته بودی که خدا جام بلا می دهدش
هر کسی را که در این بزم مقرب مانده
.
در مدینه همه از مرگ خدا می گویند
فقط از کعبه ی این شهر مکعب مانده
.
کینه ی بیعت خُم بوده و سر ریز شده
جام خشمی که از آن روز لبالب مانده
.
سوز داغ تو چنان است که تا این لحظه
شعله ی داغ تو در حافظه ی تب مانده
.
جوهر خون تو با ظرف تنت خورد زمین
روی دیوار کمی رد مرکب مانده
.
شدت ضربه ی شلاق از آنجا پیداست
که روی در اثر ” خط مورب ” مانده
.
شاهکار است که تا لحظه ی آخر حتی
گیسوی دخترکان تو مرتب مانده
.
روز و شب آنقدر از صبر به دختر گفتی
که خودِ ” صبر ” از این صبر معذب مانده
.
صبر ارثیه ی زهراست ، به دخترهایش
فاطمه رفته از این خانه و زینب مانده
.
.
.
مظاهر کثیری نژاد
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید