نفسی به خون جگر زدم ، که لبی به مرثیه وا کنم
***
نفسی به خون جگر زدم ، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریح گمشده سر نهم ، شب خویش وقف دعا کنم
.
نه ملازمی و نه همدمی ، مگر آنکه در شب بی کسی
چو شهید کوفه به چاه غم ، پر و بال گریه رها کنم
.
به خدا که شمع شکسته ای ، به بقیع جان من آورید
که به آستانه ی مجتبی ، همه زخم کهنه دوا کنم
.
غم مجتبی کِشَدم به خون ، که غریب خانه ی خویش بود
و من این ترانه ی غرق خون ، به کدام واژه ادا کنم
.
من و حضرتِ تو شکسته دل ، که اگر عدو زندت به تیر
به فدای پیکر پاک تو ، دل خود سپر به بلا کنم
.
اگر از غم تو نفس زنم ، همه اشک و آتش و خون شوم
بکشم به خون همه را چنان ، که مدینه کرب و بلا کنم
.
تو به خُلق و خِلقت احمدی ، تو صبور آل محمدی
غم کربلای دگر شود ، چو زبان به زخم تو واکنم
تو جگر دریده و من غمین ، من و داغ لحظه ی آخرین
به چه روی زینب خسته را ، به عیادت تو صدا کنم ؟
.
.
.
غلامرضا کافی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید