هیچ کس تا ابد نمی فهمد
***
هیچ کس تا ابد نمی فهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود
خبری بود در تنور انگار
خبر این بار ، داغ تر شده بود
.
با دل خون وضوی گریه گرفت
بین سجاده نوحه گر شده بود
.
آسمان را به سمت خویش کشید
وسعت خانه بیشتر شده بود
.
شانه برداشت تا که مویش را …
شانه از دست چشم ، تر شده بود
.
عطر برداشت تا که رویش را …
عطر می سوخت ، خون جگر شده بود
.
آب برداشت تا گلویش را …
آب ، دریای شعله ور شده بود
.
کاش آن شب سحر نمی آمد
سحر آمد ولی اگر شده بود …
.
پشت سر ایستاد و قامت بست
لحظه های نماز سر شده بود
.
.
.
رضا خورشیدی فرد
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید