از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
***
از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
.
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
.
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا و دل افروز و سرافراز
.
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز
.
از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز
.
دشت و در و بحر و بر و جن و بشر و حور
در مدح محمّد همه گشتند هم آواز
.
هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز
.
جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری
در وصف محمّد لب خود باز کند باز
.
جبرئیل چه آرد ؟ چه بخواند ؟ چه بگوید ؟
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز
.
خوبان دو عالم همه حیران محمّد
یک حرف ز مدحش شده ما کان محمّد
.
این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش
.
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش
.
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش
.
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی
هرگز ، صلوات ار نفرستند به آلش
.
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش
.
یوسف ببرد حسن خود از یاد گر او را
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش
.
این است همان مهر درخشنده که تا حشر
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش
.
گل سبز شود از جگر شعله ی آتش
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش
.
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله
باید که بخوانیم فراتر ز مثالش
.
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد
افلاک بود بسته به لولاک محمد
.
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
.
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت
.
عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت
.
دل های خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت
.
از عرش خداوند الی فرش ، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت
.
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت
.
زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت
.
سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت
.
زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت
.
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
عالم به تو خلّاق دو عالم به تو نازد
.
صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم
هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم
.
هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم
هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم
.
عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما
هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم
.
ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد
از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم
.
مرگی که به پای تو بود زندگی ماست
ماییم که در موج عزا عید سعیدیم
.
تا بودن ما نام محمد به لب ماست
روزی که نبودیم به احمد گرویدیم
.
آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز
آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم
.
ز آن باده که در سوره ی زیبای محمّد
اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم
.
آن باده که از ساغر فیض ازلی بود
سرچشمه ی آن کوثر و ساقیش علی بود
.
روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود
نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود
.
تسبیح خدا در نفس پاک محمّد
لب های علی هم سخن ذات قدم بود
.
روزی که گل آدم خاکی بسرشتند
آدم به تولای علی صاحب دم بود
.
از خاک قدم های علی کعبه بنا شد
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود
.
روزی که کرم بود دُری در صدف غیب
والله علی قبله ی ارباب کرم بود
.
بر قلب علی علم خدا از دل احمد
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود
.
در بین رسولان که به عالم علم استند
نام نبی و نام علی هر دو علم بود
.
در جوف نبی دید نبی حمد خداوند
با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود
.
بالله تجلای نبی مطلع الانوار
والله تولای علی فوق نعم بود
.
خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد
خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد
.
از خالق دادار بپرسید علی کیست
از احمد مختار بپرسید علی کیست
.
جز شخص علی شخص علی را نشناسد
از حیدر کرّار بپرسید علی کیست
.
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست
.
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال
از میثم تمار بپرسید علی کیست
.
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب
از تیغ شرر بار بپرسید علی کیست
.
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست
.
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر
از مالک و عمار بپرسید علی کیست
.
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست
از محرم اسرار بپرسید علی کیست
.
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست
.
” میثم ” چه در اوصاف علی گوید و خواند
جز حق نتواند نتواند نتواند
.
.
.
استاد حاج غلامرضا سازگار
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید