اُف بر زمین بگوید اگر اُف به آمنه
***
اُف بر زمین بگوید اگر اُف به آمنه
چشم زمان زمان توقف به آمنه
.
تسبیحی از ستاره به دستش گرفته است
حق می دهد مجال تصرّف به آمنه
.
از سادگی صفا شده مهمان خانه اش
اصلا نیامده ست تکلّف به آمنه
.
من فکر می کنم که خداوند در ازل
بخت بلند کرده تعارف به آمنه
.
عالم دخیل دامن راحیل دیگری ست
پیداست از توسل یوسف به آمنه
.
از برکت محمدش او هم به عرش رفت
حق داده است اذن تشرف به آمنه
.
شوق صله مجال تلفظ به من نداد
شعرم از احتیاج دلم گف (ت) به آمنه
.
این دل که با امید در ابواء دخیل بست
از طیف شاعران مدینه نرفته است
.
شخصیتی ستوده و برجسته مصطفی
معنا دهد به واژه ی وارسته مصطفی
.
او تا سپیده دم همه شب سر به سجده داشت
الگوی ناب ؛ بنده ی شایسته مصطفی
.
بالذات عقل کامل و بالفطره عالم است
کاری نکرده است ندانسته مصطفی
.
تا حُسن عاقبت به همه ارمغان دهد
با جان و مال خویش کمر بسته مصطفی
.
مرد جهاد بود که طائف به چشم دید
با ابروی شکسته نشد خسته مصطفی
.
نفرین نکرد امت خود را رسول مهر
سرشار از محبت پیوسته مصطفی
.
شور و شکوه و روح اذان است و می دهد
پس حیثیت به گنبد و گلدسته مصطفی
.
بیش از علی که عاشق زهرای اطهر است
باشد به عشق فاطمه وابسته مصطفی
.
هست علی ست بسته به هستی فاطمه
هستی فاطمه همه از هست مصطفی
.
بالا گرفت بین تمامی دست ها
دست امام فاطمه را دست مصطفی
.
وقتی دهد برات مدینه خدا کند
باشم میان جمله ی فهرست مصطفی
.
هستیم بر ارادت خود پایبند تر
هدیه به محضرش صلواتی بلندتر
.
در زمره ی بشر نه همانا پدیده است
او را خدا برای خودش برگزیده است
.
خورشید هم به یاد ندارد طلوع وی
چرخ و فلک شبیه محمد ندیده است
.
او را نخست قبل ظهور ستاره ها
با دست خویش حضرت حق آفریده است
.
پایان شام زنده به گوری دختران
در ظلّ آفتاب هدایت دمیده است
.
دل های ما به هم شده نزدیک شام عید
با دست او نسیم محبت وزیده است
.
دستش میان سفره ی ما نان گذاشته
همواره بانی نعمات عدیده است
.
از آسمان به سمت زمین می کند شتاب
باران برای بوسه به پایش رسیده است
.
بی مرتضی تمامی ابیات ابتر اند
ذکر علی به داد قصیده رسیده است
.
با این که هست جشن رسول خدا ولی
خشنودی پیمبر و زهرا بگو علی
.
بانی فیض ؛ فیض مجدد فقط علی ست
مستم دلیل مستی بی حد فقط علی ست
.
انگشتری دهد به گدا در رکوع خود
بر عجز مستمند مقیّد فقط علی ست
.
میراث مرتضاست کرامات مجتبی
عمری ابالکریم زبانزد فقط علی ست
.
میل سفر نمی کنم الا سوی نجف
مقصود من ولایت و مقصد فقط علی ست
.
بی خود که محو گنبد و گلدسته نیستم
نقش و نگار پرچم گنبد فقط علی ست
.
دزد است آن که تکیه زده جای مصطفی
اهل سقیفه صاحب مسند فقط علی ست
.
هر شیر پاک خورده قسم یاد می کند
نفس و دم و وصی محمد فقط علی ست
.
آن کس که می برد عتباتم فقط رضاست
آن که دهد حواله ی مشهد فقط علی ست
.
در بند حیدرم نه که در بند قافیه
ارباب تا قیام قیامت فقط علی ست
.
اول سری به خاک نهاده ادب کنم
دوم از او برات مدینه طلب کنم
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید