ای طشت یاریم بده دیگر بریده ام
این زهر را به قصد شفایم چشیده ام
.
کم سن و سال بودم و پیری به من رسید
مانند شمع قطره به قطره چکیده ام
.
راضی به مردنم که نبینم مغیره را !
من ناز مرگ را به دل و جان خریده ام
.
عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم !
کوچه نرفته ای که بدانی چه دیده ام
.
نامحرمی به مادر من حرف تند زد
جایی نگفته ام که چه حرفی شنیده ام !
.
سنگین شده ست گوش حسن مثل مادرم
آزرده از صدای بلند کشیده ام !
.
ناموس مرتضی به کمک احتیاج داشت
فریاد زد حسن ! کمکم کن خمیده ام !
.
این تنگی نفس اثر زهر کینه نیست
از کوچه تا به خانه فراوان دویده ام
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید