باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
.
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
.
شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است
واژه ی نابی که در چندین محل می آورد
.
چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل
جمله ی ” حیّ علی خیرالعمل ” می آورد
.
در میان شعرهای شاعران اهل بیت
دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد :
.
یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا ؟!
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا ؟!
.
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید
عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
.
آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا
باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید
.
طبق رسم فصل حج ، مثل تمام حاجیان
جان ما را پیش پای یار ، قربانی کنید
.
از خَم ابروی او صدها خُم می می چکد
باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید
.
دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست
باید اوّل خوب از این مُلک ، دربانی کنید
.
هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود
.
یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت
نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت
.
گر چه آقا مثل یوسف با نمک هستی ولی
نام زیبای تو شیرین کرده کام اهل بیت
.
السّلام ای حُجّهَ الله ای امام منتظر
لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت
.
از پیمبر تا امام عسکری ، در عصر خود
نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت
.
می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی
میرسی تا که بگیری انتقام اهل بیت
.
مرتضی ، زهرا ، حسن ، خون خدا ، پیغمبری
می بری با جلوه ات دل از امام عسکری
.
نیمه ی شعبان که می گردد عیان ، صاحب زمان
می کند گل بر لب پیر و جوان ، صاحب زمان
.
اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین
می وزد از هر مناره این اذان ، صاحب زمان
.
یک سؤال آقا !… اگر که جای کعبه ثابت است
پس چرا در هر کجا داری مکان ، صاحب زمان ؟!
.
تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو
وعده گاه ما شبی در جمکران ، صاحب زمان
.
می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها
می کنی پیدا مزار بی نشان ، صاحب زمان
.
با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت
.
العجل آقا ! بیا چشم انتظاری ها بس است
در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است
.
اشک های ما که یک لحظه به درد تو نخورد
ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است
.
تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم
ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بی ایت
.
معصیت ، پاکی دوران جوانی را گرفت
ما جوان ها را کمک کن ، شرمساری ها بس است
.
باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد
گوشه گیری های ما و راز داری بس است
.
با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن
.
.
.
محمد فردوسی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید