بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
***
بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم
.
حال و هوای پاکیم از دست رفته است
یادش بخیر حال و هوایی که داشتم
.
دیروز اشک چشم من هر لحظه می چکید
امروز نیست اشک و بکایی که داشتم
.
از بس که با هوای و هوس خو گرفته ام
دیگر دراز نیست دست دعایی که داشتم
.
یادش بخیر زمزمه های خدایی ام
حالا کجاست سوز و نوایی که داشتم
.
دیگر جسور و خیره سر و بی حیا شدم
بر لب نمانده ذکر خدایی که داشتم
.
شرمنده ام که با شهدا قهر کرده ام
با یادشان چه شور و صفایی که داشتم
.
یادش بخیر جمعه که می شد غروب ها
همراه گریه زمزمه هایی که داشتم
.
با معصیت ز سینه ی من پر کشیده است
حال و هوای کرببلایی که داشتم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید