با این که محسوس است آقا که بی یاری
***
با این که محسوس است آقا که بی یاری
غم روی غم داری ولی دم بر نمی آری
.
این روزها داغ دلت هم تاز ه تر گردد
غم های مادر ، غربت مولا ، عزاداری
.
از یک طرف بی مادری از یک طرف غیبت
این است طولانی ترین دردی که تو داری
.
گاهی به یاد درب و دیوار اشک می ریزی
گاهی سحر گریان برای زخم مسماری
.
اشکی برای مادر و اشکی برای خویش
اشکی برای عمه ی مضروبه ات جاری
.
این غصهها بیش از هزار و چهارصد سال است
انبوه شد در سینه ات ، ای مهد غمخواری
.
درانتظار یک تشر بر آن دو ملعونیم
تا پاسخ سیلی زهرا را به جا آری
.
گویند هیزم ها هنوز هم نزدتان مخفی ست
بر چادر خاکی و بر معجر کنی زاری
.
ما بارها حق را به غم هایت قسم دادیم
گاهی قسم دادیم بر زینب کند یاری
.
یا منتقم ذکر ” انا الصمصام ” را سر ده
با ذوالفقار خود که تو مولای کراری
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید