با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب
.
رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب
.
یک سال گرچه سوخته ای زیر آفتاب
در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب
.
با این که کربلا وطنش شد پس از حسین
دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب
.
در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است
زینب خطیب می شود و سینه زن رباب
.
در راه شام خیره به گهواره ی فراق
گاهی سکینه است ولی عمدتاً رباب
.
بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست
قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب
.
قربان سوز آذری روضه های تو
” سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب “
.
بس کن عروس فاطمه از دست می روی
تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب
.
.
.
ابوالفضل عصمت پرست
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید