به استقبال زلفت می رود باد صبا هر صبح
نفس می گیرد از خاک کف پایت هوا هر صبح
.
برای دیدن آثار باقی مانده ات خورشید ؛
ز مشرق می زند با نورهایش دست و پا هر صبح
.
به این خاطر که چشم از گنبد خضرا نمی گیرد
نماز مغربش را ماه می خواند قضا هر صبح
.
دلیل اول لولاک و عشق آخر افلاک !
جهان را می کند آغاز با نامت خدا هر صبح
.
به سمت مَضجع نورانی ات با عشق می گردد
سلامی می دهد سمت مدینه کربلا هر صبح
.
می آید پنجره فولاد با اعوان و انصارش
که اول خود بگیرد از وجود تو شفا هر صبح
.
هزار و چارصد سال از زمانت رفته ، می جوشد ؛
چه عطر مستی از خمیازه ی غار حرا هر صبح
.
تمام شب از این تغییر استغفار می کردم
دوباره با خدا نام تو می شد جا به جا هر صبح
.
محمد تا که باشد آخر هر جمله ای حتی ؛
عقب می افتد الّلهُمَّ از صَلِّ عَلَیٰ هر صبح
.
اگر که پشت بر قبله ست می خواهد کند تعظیم
به عُشاق تو قبل از هر کسی ایوان طلا هر صبح
.
.
.
مهدی رحیمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید