به دفتر قلم شعر تر می گذارد
سپس قافیه را شکر می گذارد
.
تو روح تهجد شدی پس خداوند
طلوع تو را در سحر می گذارد
.
بیا امشبی را سر از سجده بردار
که سجاده پای تو سر می گذارد
.
علی هستی و قبل هرگونه خصلت
خدا در وجودت جگر می گذارد
.
تو که جای خود داری آقا نگاهِ
ابوحمزه ات هم اثر می گذارد
.
نیفتد ز پا در دو عالم کسی که
به بزم تو پا بیشتر می گذارد
.
نمی خواستم سجده ات کرده باشم
ولی هیبت تو مگر می گذارد ؟
.
علی هستی ، الحق که حیدر نمایی
سلامٌ عَلی حضرت کربلایی
.
تویی ساقی چهارم خانواده
منم تشنه ی جام لبریز باده
.
منم تا همیشه خمار نگاهت
تویی علت مستی فوق العاده
.
از آن ساعتی که زبان باز کردم
تو جاری شدی بر لبم بی اراده
.
از آنجا که شاه دل ما حسین است
بخوانیمت : ” ای حضرت شاهزاده “
.
نه که قوم و خویش تو هستیم آقا
خدا رزقمان را به دست تو داده
.
نشستی به جانم ادب حکم می کرد
که بنویسم از تو ولی ایستاده
.
غزل با تکلف سرودن هنر نیست
قلم می زنم بعد از این صاف و ساده
.
مدد کن که از کربلای معلی
بیایم بقیع تو پای پیاده
.
عزیز حسینی عزیز خدایی
سلامٌ علی حضرت کربلایی
.
تو دریا و سرچشمه ی هر چه رودی
زلالی طهوری به رنگ شهودی
.
سرشت تو از نور ذات الهی ست
زمین و زمانی نبود و تو بودی
.
بخوانند زین العبادت ملائک
که سجاد و همواره گرم سجودی
.
همگی به همراه ” سید علی ” مان
می آییم سوی مدینه به زودی
.
بنا می کنیم از سر نو حریمی
به کوری چشمان هر چه یهودی
.
به امید روزی که دیگر نماند
نشانی ز قوم کثیف سعودی
.
به پایان برم شعر خود را در آخر
به الهامی از شعر مرحوم ” جودی “
.
پیام آور عشق و مهر و رهایی !
سلامٌ علی حضرت کربلایی
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید