تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است
پس حسینیه ی ما صحن و سرای حسن است
.
نهضت کرببلا تحت لوای حسن است
گریه ی این دهه روزیش به پای حسن است
.
کربلا آمده اند این دو به امضای حسن
هرچه داریم به قربان پسرهای حسن
.
نوبت نوکری ساحت عبدالله است
رحمت الله همان رحمت عبدالله است
.
صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است
ذکر لب ها مددی حضرت عبدالله است
.
یازده ساله ولی حافظ قرآن است این
به سکوتش منگر غرّش طوفان است این
.
کربلایی مدنی بوده از اول نسبش
این حسن زاده حسین است فقط روی لبش
.
در حرم عبد حسین است همیشه لقبش
نوجوانی علی زنده شده از ادبش
.
این چه شانی ست که هنگام بیانش شده است
جان ناموس خدا حافظ جانش شده است
.
باز انگار حسن دست به دست زهراست
تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست
.
باز هم حرف علی شد سر نامش دعواست
ریسمان خنجر کُند است و به مقتل غوغاست
.
کوچه ی سنگی و گودال به هم پیوستند
قنفذ و شمر در این فاجعه ها همدستند
.
روی تل بود دلش در وسط میدان بود
به رویش گرچه نیاورد ولی گریان بود
.
عمه هم مثل خودش بی رمق و حیران بود
همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود
.
ناگهان دست کشید و سوی میدان آمد
به سرش میزد و با ذکر عمو جان آمد
.
آمد و دید که غوغا شده دور پدرش
یک نفر نیزه فرو کرده میان کمرش
.
یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش
یک نفر هم زده با کهنه غلافی به سرش
.
ولی الله تنش زیر لگدها مانده
نیزه ی بد قلقی در دهنش جا مانده
.
حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و
زینت دوش نبی زینت گودال شد و …
.
آنقدر خون ز تنش رفت که بی حال شد و
تن پاکش وسط هلهله پامال شدو …
.
یا علی گفت و صدا را به گلویش انداخت
خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت
.
دست خود را سپر بی کسی آقا کرد
زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد
.
پلک خون بسته خود را به چه زحمت وا کرد
و خودش را بغل زخم عمویش جا کرد
.
گفت هر چند عمو زخمی و در هم شده ام
باز صد شکر فدایی امامم شده ام
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید