جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
***
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
.
گریه ها می کرد تا امت شود بیدار … حیف
از صدای گریه اش امت فقط بی خواب شد
.
پشت در آمد بگوید ، گوش عالم بشنود
ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد
.
تا پدر بود آمدن در خانه اش آداب داشت
به گواه شعله ها این کار بی آداب شد
.
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید آتش کشیدن باب شد
حضرت صدیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
.
ما نمی دانیم، نَعلُ السیف * می داند چرا
” مرتضایم را نبر ” ” فضه مرا دریاب ” شد
.
کربلا مسمار در با انشعاب بیشتر
با شتاب این بار سمت تشنه ای پرتاب شد
.
بعد مادر علت مرگ تمام عاشقان
آتش و مسمار و سیلی و صدای آب شد
.
* نَعلُ السَیف : آهنی است که در انتهای غلاف شمشیر وجود دارد برای اینکه وقتی شمشیر از غلاف بیرون کشیده می شود ، غلاف تعادل خود را دور کمر شخص حفظ کند.
.
.
.
مرضیه نعیم امینی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید