در غدیر خُم ، پیمبر بازوی حیدر گرفت
***
در غدیر خُم ، پیمبر بازوی حیدر گرفت
باز بازوی پیمبر ، قدرت دیگر گرفت
.
بازوی حیدر که بازوی خدایی بود ، چون
زیر بازوی خدایی را پیمبر برگرفت ؟
.
سرّ ” الرّحمن على العرش استوى ” شد آشکار
تا علی را روی دست ، آن روز پیغمبر گرفت
.
آیهی ” نصرٌ من اللَّه ” ، نکته ی ” فْتحٌ قریب “
شد عیان چون مرتضی را مصطفی یاور گرفت
.
بود بهتر حجّتی بر دعوی پیغمبریش
که پیمبر در ازل از خالق اکبر گرفت
.
در حقیقت چون نمایاندش به خلق ، آن روز باز
دعوی پیغمبریّ خویشتن از سر گرفت
.
دین درختی بود بی بر ، کشته اندر باغ شرع
با ولای او ثبات اصل و شیرین برگرفت
.
عالم ایجاد ، فعل حق بُوَد بی حرف لیک
اسم پاک او به فعل خویشتن مصدر گرفت
.
بود یکتا جوهری در مخزن واجب ، نهان
رنگ هستی بالعرض ممکن از آن جوهر گرفت
.
* فیض حق بر وی رسد وز او رسد بر ممکنات
دیدم از بیخ آب را که شاخ سیسنبر گرفت
.
جبرییل آن گه ببالیدی به بال خویشتن
که علی او را ز روی مهر ، زیر پر گرفت
.
تا ندانندش خدا ، بشکست گاهی قرص نان
گاه با نیروی یزدانی در از خیبر گرفت
.
گفت یزدان رطب و یابس نیست ” الّا فی کتاب “
او کتاب اللَّه که در بر ، علم خشک و تر گرفت
.
مظهر لطف خداوند است و قهرش در معاد
مؤمن از وی در امان ، کافر از او کیفر گرفت
.
با ولایش ذرّه ای طاعت برِ حق هر که برد
مزد از آن چه تصوّر کرده ، افزون تر گرفت
.
از ” سروش ” ، استاد شعر آمد مرا بیتی به یاد
که چکامه یْ من ز گفتش زینت و زیور گرفت
.
«” ی ولایش گر هزاران سال گر طاعت نمود
آب کوبیده به هاون ؛ باد با چنبر گرفت “
.
دفتر اوصاف او را پیش خود سنجید عقل
نُه فلک را جزوی از اجزاء آن دفتر گرفت
.
پادشاهیّ دو عالم هیچ می دانی که برد ؟
آن که راه بندگیّ بنده اش قنبر گرفت
.
گر ز پای دلدلش نعل اوفتادی گاه گاه
بوسه بر وی زد ملک ، آن گه به سر افسر گرفت
.
تا کند باطل ، خیال آن که دانستش خدای
آن خدایی روح ، چندین عنصری پیکر گرفت
.
منبری ترتیب دادند از جهاز اشتران
ز امر پیغمبر که عرش از عرشه ی او فر گرفت
.
چون علی با دست احمد پا بر آن منبر نهاد
پرزنان جبریل آمد ، پایه ی منبر گرفت
.
نُه فلک در انبساط ، آن روز و در بهجت ، ملک
چون پیمبر بیعتش از کهتر و مهتر گرفت
.
خور به جلوه برفزود و ماه ، گونه سرخ کرد
مشتری در رقص و زهره چهره ی ازهر گرفت
.
چون ” سرابی ” گفت در مدح علی این چند بیت
صد بهشتی خانه از حق پیش از محشر گرفت
.
.
.
سیّد مصطفی سرابی خراسانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید