هادی ملک پور
.
دنبال آب گشتم و سهمم سراب شد
رؤیای کودکانه ام اینجا خراب شد
.
آنقدر من بهانه ی بابا گرفته ام
حتی دل خرابه برایم کباب شد
.
آنقدر زخم خورده ام از تازیانه ها
پیری برای زود رسیدن مجاب شد
.
در آزمون این تن رنگین کمانی ام
بین هزار رنگ کبود انتخاب شد
.
آیینه ام ولی همه جایم شکسته است
مهتاب با مشاهده ام در حجاب شد
.
در آن غروب غم زده یادم نمی رود
روی تو را ندیدم و چشمم به خواب شد
.
رفتی و سهم دختر بابایی حرم
بعد از تو ترس و دلهره و اضطراب شد
.
از لحظه ای که چشم تو را دور دیده اند
آزار کودکان زبان بسته باب شد
.
یک مرد هم نبود بگوید چقدر زود
بی حرمتی به آل پیمبر ثواب شد
.
ای سر که روی دامن دختر نشسته ای
با من سخن بگو …، دلم از غصه آب شد !
.
باور نمی کنند که طفلی سه ساله ام
از بس که رنج های دلم بی حساب شد
.
حالا که بوسه بوسه به زخم تو می زنم
انگار طعم خون دهانم گلاب شد
.
باید برای مرگ رقیه دعا کنی
شاید شبیه مادر تو مستجاب شد …
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید