دور و بر خود می کشی مأنوس ها را
اِذن پریدن می دهی طاووس ها را
.
وا می کنی سمت کویرِ این حوالی
با لطف پاکت پای اقیانوس ها را
.
” امید ” دارویی ست در دارالشفایت
که با سخاوت می دهی مأیوس ها را
.
با آن دم قدسی خود شب های جمعه
رونق بده ” یا نور و یا قدّوس ” ها را
.
هر شب به یاد غربت شهر مدینه
روشن کنیم اینجا همه فانوس ها را
.
ای آبروی آب های این حوالی
سمت شما باز است این دستان خالی
.
وقتی که من از ماه می گیرم سراغت
می آورد دل را میان کوچه باغت
.
هفت آسمان ، صدها ستاره می شمارد
هر شب به پای درس های چلچراغت
.
تو آیه های سوره ی نوری ، چگونه
پیدا کنم من راه خود را بی چراغت ؟ …
.
انگار … نه من حتم دارم در بهشتم
آن لحظه ای که می نشینم در رواقت
.
ما لایق صحن و سرای تو نبودیم
همسایه ی خوبی برای تو نبودیم
.
تو مهر زهرا را میان سینه داری
مهری که با آن اُلفتی دیرینه داری
.
از بس که آه زائرانت را خریدی
ایوان زیبایی پر از آیینه داری
.
هر صبح جمعه میزبان ندبه هایی
این است آن عهدی که با آدینه داری
.
تو از مدینه ، کربلا ، شام و خراسان
غم های بی اندازه ای در سینه داری
.
از نسل کوثر ، معنی خیر کثیری
” با عشق ، خویشاوندی دیرینه داری “
.
فرسنگها راه است از ما تا صفایت
قربان آن صحن و سرای باصفایت
.
از ابتدا هم بود مشهد ، مقصد تو
پل می زنم تا مقصدت از مشهد تو
.
عطر گل یاس از ضریحت می تراود
این مرقد زهراست یا که مرقد تو
.
عشق تو دریا را به ساحل می کشاند
ماه آبرو می گیرد از جزر و مد تو
.
خورشید دارد آرزوهایی طلایی
وقتی که می آید کنار گنبد تو
.
من شاعرت هستم ولی مثل همیشه
شعری ندارم تا که باشد در حد تو
.
من می نویسم بر روی سنگ مزارم
بانو ! همیشه بوده از تو اعتبارم
.
.
.
رضا خورشیدی فرد
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید