دیدی دلم از هرچه می ترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
.
هر روز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
.
از راه رفتن کل پایت پینه بسته
ناگفته ها را گفت دندان شکسته
.
در مکه درگیر بلای کوچه بودی
زخمی سنگ بچه های کوچه بودی
.
” تبت یدا ” خار بیابان بود و پایت
یک لحظه اما در نمی آمد صدایت
.
حالا من و تو خلوتی داریم با هم
دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم
.
بابا بگو پیشم دوباره می نشینی
قدری بمان پیشم که محسن را ببینی !
.
تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است
حیدر میان هر گذر با احترام است
.
با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است
آرامش این خانه ی ساده به راه است
.
آتش ندیده دامنم الحمدلله
خونی نشد پیراهنم الحمدلله
.
هرگز ندیده روی زهرا را غریبه
آرام می کوبد در ما را غریبه
.
بی تو اگر حمله کنند این ها به خانه
زهرای تو می ماند و صد تازیانه
.
آتش می افتد روی در پشت درم من
با پهلویم سنگر برای حیدرم من
.
سیلی میاید سمت من ای وای بابا
بد خواب می گردد حسن ای وای بابا
.
پیشم بمان تا قتل زهرا را نبینی
بی تو صدایم می شود ” فضه خذینی “
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید