روزی نیاید که تو با حیدر نباشی
***
روزی نیاید که تو با حیدر نباشی
می ترسم از آن لحظه که دیگر نباشی
.
تو یاس من هستی و من هم باغبانت
ای کاش که پژمرده و پرپر نباشی
.
وقتی صدای در شکستن را شنیدم
خیلی دعا کردم که پشت در نباشی
.
حاضر شدی آتش به گیسویت بیفتد
اما میان کوچه بی معجر نباشی
.
مردم نمی دانند قدر بودنت را
اصلا برو اصلا همان بهتر نباشی
.
بمان راضی ام از علی رو بگیر
بمان دست خود به پهلو بگیر
.
پهلوی تو را همین که دیدم گفتم
این زخم خدا کند دهن وا نکند
.
گمان کنم دگر این دردها دوا نشوند
و کودکان تو با شادی آشنا نشوند
.
اگر قرار به رفتن شده دعایی کن
که نیمه های شب از بین خواب پا نشوند
.
شنیده ام که به مژگان تو گره خورده
تلاش می کنی و پلک هات وا نشوند
.
زمان آه کشیدن کمی مواظب باش
که شیشه های ترک خورده جا به جا نشوند
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید