سلام ای سر بابا تنت کجا رفته
شنیده ام که تنت بین بوریا رفته
.
خوش آمدی پدرم دیدن من آمده ای
چه شد که نصف شبی به خرابه سر زده ای
.
هوای اهل و عیالت هوای سوختن است
همان قدم که نداری به روی چشم من است
.
خبر بگیر ز حالم عجیب بد حالم
شبیه پیر زنی درمیان اطفالم
.
نه دست مانده برایم نه پا و نه کمری
خلاصه عرض کنم می شود مرا ببری
.
مرا ببر که گره خورده است موی سرم
چقدر با ته نیزه زدند روی سرم
.
مرا ببر که به پیشانیم نشان دارم
کبودی بدی از لطف ساربان دارم
.
کشیده خوردم از آن کس که بغض حیدر داشت
چه بی مقدمه زد ! گونه ام ترک برداشت
.
لب تو زخم شده چوب خیزران خورده
لبم کبود شده مشت از سنان خورده
.
همین که با من مظلوم قاتلت لج شد
میان حلقه ی زنجیر گردنم کج شد
.
گرفت حنجره ام حرف هام خس خس شد
ز تازیانه دو دستم شکست بی حس شد
.
سر نماز لگدهای بی هوا خوردم
چه فحش ها که من از بی نمازها خوردم
.
مقابل من لب تشنه آب می خوردند
گرسنه بودم و پیشم کباب می خوردند
.
زنان کوفه به عمه اشاره می کردند
لباس های مرا پاره پاره می کردند
.
اراذل سر بازار شام را که نگو
و رقص های زنان روی بام را که نگو
.
غریبه ای به خرابه سرک کشید پدر
چقدر قهقهه زد عمه را که دید پدر
.
اگرچه بعد تو دیگر شکست حرمت ما
ولی نخورد زمین پرچم قداست ما
.
زمان غارت معجر خدا حجاب کشید
نگاه هیچ غریبه به موی ما نرسید
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید