سنگینی هجران دلم را می فشارد
***
سنگینی هجران دلم را می فشارد
وقتش شده اشکم چنان باران ببارد
سهمم فراق است و فراق است و فراق است
تقویم ، دائم فصل هجران می شمارد
.
به زائری که با خودش جان مرا برد
گفتم برایم ذره ای تربت بیارد
.
چیزی نمی خواهم از آقایم همین که
در روضه راهم داده منّت می گذارد
در آخرت لبخند می چیند یقیناً
هر کس که بذر گریه در دنیا بکارد
.
گفتند اشکم مرهم زخم حسین است
ای کاش چشمم تا دَم مرگم ببارد
.
از کودکی که روضه هایش را شنیدم
بیزارم از اسبی که نعل تازه دارد …
.
.
.
مرضیه نعیم امینی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید