شب عید است و پر در آوردم
***
شب عید است و پر در آوردم
از غزل خانه سر در آوردم
.
تا به عشقش ترانه بنویسم
قلم و میز و دفتر آوردم
.
شب میلاد پور شمس شموس
غزلی تازه و تر آوردم
.
مددی یا محمد بن علی
مددی یابن حیدر آوردم
.
کم ترینم ولی به رسم ادب
مدحیه های بهتر آوردم
.
چه کنم بی بضاعتم دیگر
هدیه تنها فقط سر آوردم
.
قلمم محو شور وشینی شد
غزلم باز کاظمینی شد
.
سر ما و قدوم یار نُهُم
دل ما و تب نگار نهم
.
بارالها سری به سجده ی شکر
می گذارم برای بار نهم
.
می رسد حضرت ولی الله
می رسد صاحب اختیار نهم
.
روی بال فرشته می آید
وارث تیغ ذوالفقار نهم
.
علوی ها به گوش ، می اید
یل بی باک تک سوار نهم
.
جد و آباد من گدای درش …
من شدم نیز خاکسار نهم
.
بچه آهویی از قضا شادم
که از اول به دامش افتادم
.
نه فقط دلبر امام رضاست
بلکه تاج سر امام رضاست
.
به لالائی عمه وابسته است
هستی خواهر امام رضاست
.
روی بال فرشته ها نه نه
زیر بال و پر امام رضاست
.
کوری چشم ابتران حسود
سوره ی کوثر امام رضاست
.
خاطرش را پدر چه می خواهد
روز و شب محضر امام رضاست
.
از طفولیتش عزادار
روضه ی مادر امام رضاست
.
گوشه ی حجره کربلایش بود
او علی اکبر امام رضاست
.
گل بی برگ می شود آخر
و جوان مرگ می شود آخر
.
عاقبت موسم خزانش شد
و خدا نیز روضه خوانش شد
.
تک و تنها میان خانه ی خود …
همسر او بلای جانش شد
.
عاقبت زهر کار خود را کرد
وقت لرزیدن لبانش شد
.
تب و لرز و نگاه مضطر او
شاهد غربت عیانش شد
.
دست و پایی که بر زمین می زد
باعث درد استخوانش شد
.
بدنش را کشان کشان بردند
غرق در خاک و خون دهانش شد
.
ام فضل و کنیز و ولوله ها
پشت بام و صدای هلهله ها
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید