صبا که عطر به نام بهار می بخشد
صفا به آینه ی روزگار می بخشد
.
بهار می رسد و نشئه ی هوای خوشی
به جان خسته ی باغ خمار می بخشد
.
به بید پیر تکیده شکوفه می بافد
به خاک خشک زمین جویبار می بخشد
.
به دانه دانه ی بی آب ، آب می ریزد
به شاخه شاخه ی بی بار ، بار می بخشد
.
عبای خون به تن دشت لاله می پوشد
قبای سبز به قد چنار می بخشد
.
طرواتی به لب غنچه ها می افشاند
لطافتی به صدای هزار می بخشد
.
به خشکسالی لب ها شکوفه ی لبخند
به بی قراری دل ها قرار می بخشد
.
اگر چه باد صبا در بهار ها به زمین
هزار صورت و نقش و نگار می بخشد
.
ولی بهار و صبایش فدای مردی که
تمام زندگی اش را سه بار می بخشد
.
همان که با ادب و با وقار می بخشد
بدون منت و بی ننگ و عار می بخشد
.
به اسم و رسم توجه نمی کند هرگز
به آشنا و غریب دیار می بخشد
.
به بی لباس ، لباس و به بی طعام ، طعام
به تشنه ، آب و به بیکار ، کار می بخشد
.
کریم فکر حساب و کتاب بخشش نیست
به رسم اهل کرم بی شمار می بخشد
.
که در مقابل دشنام پاسخش خنده است
سکوت کرده و آیینه وار می بخشد
.
به حکم آینه ی ” سرّ و علانیه ” ست
اگر که مخفی ، اگر آشکار می بخشد
.
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار می بخشد
.
برای گفتن یک بیت ساده یک ممدوح
کجا به دشمن خود سی هزار می بخشد ؟
.
ازآن که عادتش احسان ، سجیه اش کرم است
بعید نیست که بی اختیار می بخشد
.
چرا که او پسر ارشد همان مردی ست
که بین معرکه ی کارزار می بخشد
.
که بین معرکه ی کارزار از سر لطف
به دشمن سر خود ذوالفقار می بخشد
.
به جز علی که به هنگام جنگ بخشیده است
کدام شیر به وقت شکار می بخشد ؟
.
همیشه موقع بخشش که می شود این مرد
به رسم فاطمه اول به ” جار ” می بخشد
.
برادرش هم از او ارث برده بخشش را
اگر به راه خدا شیرخوار می بخشد
.
نمی دهم به دو عالم غلامی او را
گرفتم این که به من اختیار می بخشد
.
.
.
مجتبی خرسندی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید