عباس شاه زیدی
.
صحن می رقصد میان انتشار نورها
اوج می گیرند این جا شعرها و شورها
.
این حوالی روشن از اشراق های چشم توست
” صبح آهوها بخیر ” و ظهر نیشابورها
.
این حوالی نه ، غلط گفتم جهانی مست توست
شرق ها و غرب ها ، نزدیک ها و دورها
.
پای می کوبند مستان دور این شمس الشموس
قونیه تا بلخ ، بی دف ها و بی تنبور ها
.
از بد و خوب کسی این جا نباید حرف زد
زائرش هم جورها هستند هم ناجورها
.
ما که نزدیکیم و می بینیم از آن دور هم
گنبدت را خوب می بینند ، حتی کورها
.
هر طرف رو می کنی طوری تجلّی می کند
وه … چه موساها که افتادند در این تورها
.
خوش به حال شعرهای من که پرپر زد تو را
شاید اقبال مرا هم برد تا لاهورها
.
دست خالی از کریمان بازگشتن خوب نیست
ای سلیمان منّتی بگذار بر این مورها
.
از خجالت تاک ها خود را به مستی می زنند
بعد تو شد روسیاهی قسمت انگورها
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید