عرش را دیدم و جای تو به یادم آمد
***
عرش را دیدم و جای تو به یادم آمد
قرب انگشت نمای تو به یادم آمد
.
در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود
با صفات تو خدای تو به یادم آمد
.
روحِ روح القُدست بود که فرمود: ” اِقرَاء “
در حرا نیز صدای تو به یادم آمد
.
غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی
لب خوشحالِ گدای تو به یادم آمد
.
خواستم روی نماز شب تو فکر کنم
ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد
.
گرد و خاکِ حرمی را که نداری بفرست
درد دارم که دوای تو به یادم آمد
***
ناله پروانه ای همسایه را بیدار کرد
بعد ازین راحت بخواب ای آنکه خواب از ما گرفت
***
اهل مدینه راحت و آرام خفته اند
بیداری همیشه ی شب ها به من رسید
***
هر چه داریم در این خانه همه از دولت مادر داریم
این شب جمعه بگو با زهرا تا حرم مادر ما را ببرند
.
مثل غارت زده ها زانو را وسط کوچه بغل می گیریم
گر که سرمایه ی ما را یعنی اشک چشم تر ما را ببرند
.
پای شمع ز نفس افتاده تا نفس هست نفس باید زد
کاش با ناله ی مادر مادر نفس آخر ما را ببرند
.
کاش می شد وسط یک کوچه ، کاش می شد وسط یک بازار
معجر دختر ما را بکشند ، معجر دختر ما را ببرند
***
اول قرار بود که باهم سفر کنیم
رفتن به او رسید و تمنا به من رسید
.
یادم نمی رود که چگونه تلاش کرد
در زیر تازیانه ی اعدا به من رسید
.
تقسیم کار خانه به نفع علی نبود
وای از دلم که شستن زهرا به من رسید
***
روز اول که دیدمت گفتم آفتاب یگانه ام آمد
دست من را به دست تو دادند گفتم آقای خانه ام آمد
.
یاد داری شب عروسی مان را اشک را گل فروش من کردی
من که یادم نمی رود اصلا گوشواره به گوش من کردی
.
همه ی صورتم اذیت شد راه را که بست در کوچه
جان این بچه ها حلالم کن گوشواره شکست در کوچه
***
می خواستم ببوسمت اما مرا زدند
ناراحتم کنار تو با پا مرا زدند
.
از تل زینبیه رسیدم که وای وای !
بالاسرت نشستم و دیدم که وای وای !
.
نیزه ز جای جای تن تو در آمده
حتی لباس های تن تو در آمده
***
ای شاهد اسیری من ای غیور من
قبل از غروب روز دهم ای حضور من
.
از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود
حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود
***
پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست
حتی به حال و روز دلش کاروان گریست
.
از خندههای حرمله و ساربان گریست
بر گیسوان شعله ور کودکان گریست
***
پنجاه سال خواهری ام را چه می کنی ؟
احساس های مادری ام را چه می کنی ؟
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید