من نهال نبی و نوثمرم محسن بود
پاره ای از تن و قلب و جگرم محسن بود
.
من سپر بهر علی پشت در خانه شدم
پیشِ ضرب لگد و در ؛ سپرم محسن بود
.
کس ندانست که در پشت در خانه چه شد
آن که فهمید چه آمد به سرم محسن بود
.
آرزوی من غمدیده در این شش ماهه
دیدن روی منیر پسرم محسن بود
.
من خودم همدم تنهایی مادر بودم
مونس و همدم شب تا سحرم محسن بود
.
داغ هجر پدر و غربت حیدر بر دل
بر دل سوخته ، داغ دگرم محسن بود
.
.
.
محمد معارف وند
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید