من که از روز ازل با تو سفر می کردم
****
من که از روز ازل با تو سفر می کردم
شب تنهایی خود با تو سحر می کردم
لیک از جور فلک از تو جدا گردیدم
دیده از داغ دلت پر ز گوهر می کردم
.
تن مجروح مرا سنگ نوازش می داد
اگر از ناقه به روی تو نظر می کردم
.
تن تو بر ته گودال و من آن روز سیاه
با سر غرق به خون تو سفر می کردم
.
همسفر آروزی خواهر تو نیست جز این
کاش یک بار دگر با تو سفر می کردم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید