می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
***
می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
می کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
برگ ریزان است و پاییزان ، در این طوفان رنگ
کاروانی می کند گویا عبور از قتلگاه ! …
.
بال در بال کبوترها کدامین آفتاب
می کند پرواز تا آفاق نور از قتلگاه ؟
.
باز عیسی می رود تا سیر خورشیدی کند
یا کلیم آورده خورشیدی به طور از قتلگاه ؟
.
تا چه آمد بر سر قرآن ؟ که می آید به گوش
ناله ی انجیل و تورات و زبور از قتلگاه
.
پیکر سی پاره ی قرآن به روی نیزه هاست
یا سرِ خورشید افتاده ست دور از قتلگاه ؟ …
.
رود رود زمزم این جا شور و حال زمزمه ست
تا چه سهمی می بَرد با این مرور از قتلگاه
.
شط در این جا بر سر و بر سینه می کوبد که حیف
می بَرم با خود فقط چشمی نمور از قتلگاه
.
این که می جوشد ز طبع نینوایی شعر نیست
تا ابد این چشمه می گیرد شعور از قتلگاه
.
شعر ما هم چون دل ما کربلایی می شود
گر بیفتد در دل دیوانه شور از قتلگاه
.
درک سرخ ما ز عاشورا تو را کم داشته ست
لحظه ای سر بر کن ای عشق غیور از قتلگاه
.
.
.
استاد محمدعلی مجاهدی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید