وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
***
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده
.
ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو
پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده
.
ای مستجاب الدعوه ام طوری دعا کردی
که در دهان زینب آمینِ دعا مانده
.
محجوب من ، حرف تو را می خواندم از چشمت
آن هم که پشت پلک مجروح تو جا مانده
.
ما هر دو تا مشگل گشا هستیم اما تو
آنقدر مجروحی که این مشگل گشا مانده
.
حال علی بدتر نباشد بهتر از تو نیست
من مانده ام با این غرور زیر پا مانده
.
هر بار که می بینمش صد بار می میرم
حق دارم آخر روی چادر رد پا مانده
.
داری نفس را نیمه نیمه می کشی ، پیداست
یک استخوان دنده از باقی جدا مانده
تا صبح مثل زخم تو خون گریه می کردم
وا مـانده زخم سینه از مسمار وامانده
.
.
.
گروه شعری یا مظلوم
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید