پیش از شکفتن گل رخسار انورت
گلچین روزگار تو را کرده پرپرت
.
وقتی شکست مخزن اسرار مصطفی
مسمار شعله دیده چه آورده بر سرت
.
وقتی به بطن مادر خود ناله می زدی
جز بی کسی نبود کسی یار و یاورت
.
آیا کدام طفل به تن کرد بعد تو
پیراهنی که دوخت برای تو مادرت
.
خاکم به سر که حسرت دیدار روی تو
رفتی و ماند بر دل سوزان خواهرت
.
ای دُرّ بی نشان ز که گیرم نشان تو
آیا کجاست تربت پنهان و اطهرت
.
چون می گرفت مادر تو زنده گر بُدی
با سینه ی شسکته و مجروح در برت
.
فردای حشر ؛ محشر دیگر به پا کند
با دیدن تو مادر محزون و مضطرت
.
زهرا بگوید از غم دو غنچه ” آیتت “
گاهی برای محسن و گاهی به اصغرت
.
.
.
حسن هارونی آرانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید