پینه ی دست تو گندمکار بود
***
پینه ی دست تو گندمکار بود
زارع دشت تبسم زار بود
.
” هیچ کس ” هم مخفی از دیدت نشد
بس که چشمان تو مردم دار بود
.
درک میلادت ، شکستِ کعبه شد
بوی این توفان ، تلاطم بار بود
.
گفت تسبیح و شکست و باز شد
جنبه ی این ظرف ، کم مقدار بود
.
غصه ی آیینه و دیوار بود
هر اناالحق لایق شمشیر نیست
سهم بی مغزان طناب دار بود
.
.
.
شیخ سید رضا جعفری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید