چندی ست کام از مرقدت سودای خام است
***
چندی ست کام از مرقدت سودای خام است
هجران زده بوسیدنش عرض سلام است
.
سنگ است سهم مرغ از بامت پریده
هر دانه ای جز دانه ی بام تو دام است
.
اولاد دختر با پسر فرقی ندارد
تا تو امیری ، این کنیز است آن غلام است
.
خاکی که خونت ریخت بر آن می توان خورد
در مذهبی که خاک و خون خوردن حرام است
.
از غصه سهم سینه ام آه دمادم
سهم دو چشمم در غمت اشک مدام است
.
بر تو چه رفته که دلیل گریه حتی ،
گاهی صدای آب یا بوی طعام است
یا ذوق مرگِ وصل ، یا دق مرگِ هجران
ما مرگمان حتمی ست ، میل تو کدام است ؟
.
.
.
مرضیه نعیم امینی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید