کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز …
***
کجاست جای تو در جمله ی زمان که هنوز …
که پیش از این ؟ که هم اکنون ؟ که بعد از آن ؟ که هنوز ؟
.
و با چه قید بگویم که دوستت دارم ؟
که تا ابد ؟ که همیشه ؟ که جاودان ؟ که هنوز
.
سوال می کنم از تو : هنوز منتظری ؟
تو غنچه می کنی این بار هم دهان ، که هنوز …
.
چقدر دلخورم از این جهانِ بی موعود ؛
از این زمین که پیاپی … و آسمان که هنوز …
جهان سه نقطه ی پوچی است ، خالی از نامت ؛
پر از ” همیشه همین طور ” از ” همان که هنوز “
.
همه پناه گرفتند در پسِ ” هرگز “
و پشت ” هیچ ” نشستند از این گمان که ” هنوز “
.
ولی تو ” حتماً “ی و اتفاق می افتی !
ولی تو ” باید “ی ای حسّ ناگهان که هنوز
.
در آستان جهان ایستاده چون خورشید ؛
همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز
.
شکسته ساعت و تقویم ، پاره پاره شده
به جستجوی کسی ، آن سوی زمان ، که هنوز
.
.
.
محمدسعید میرزایی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید