گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
.
جای سیلی ز روی گونه ی من پاک نشد !
ردّ شلاق به روی کمرم هست هنوز
.
می توانم به خدا با تو بیایم بابا
جان زهرا کمی از بال و پرم هست هنوز
.
گفتم ای دختر شامی برو و طعنه نزن
سایه ی رحمت بابا به سرم هست هنوز
.
من که از حرمله و زجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز
.
گفت که می زنمت اسم پدر را ببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز
.
همه دم ناز کشید و به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمّه به برم هست هنوز
.
با زمین خوردن من دیده ی خود می بندد
شرم در چهره ی ساقی حرم هست هنوز
.
خاطرت هست که قنداق علی خونی بود ؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز
.
غصه ی معجر من را نخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز
.
.
.
مهدی نظری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید