خدا پوشانده بر آن قد و بالا رخت ایمان را
پدر خوانده ست در او آیه آیه شرح قرآن را
.
چه لطفی سایه اش افتاده یا رب بر سر این شهر
که غم لبریز شادی می کند حال پریشان را
.
ندارم غیر باران محبت پیشکش چیزی
خداوندا مگیر از من چراغ چشم گریان را
.
به صحنش عقل من از کوچه ی زنجیر برگشته
گواه آورده در درگاه او چاک گریبان را
.
به جا مانده ست شعله جای دل در سینه از شوقش
فرستادم به جای نامه مدّ آه سوزان را
.
به جایی که قدم بگذارد آن بانوی پاکی ها
کرم در لحظه خالی می کند از شرم میدان را
.
هزاران بار حل کردند زائرهای گریانش
در این آیینه کاری روضه ی شاه خراسان را
.
.
.
محمد بختیاری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید