آه ای شهر دوست داشتنی
کوچه پس کوچه های عطرآگین
ای مرور تمام خاطره هات
چون دهین ابوعلی شیرین
.
سرخوشی های بی حدم می زد
پرسه در کوچه های بی هدفی
دعوتم کرد سمت طعم بهشت
ناگهان عطر قیمه ی نجفی
,
سیدی ! گم شدم ، حرم ، مولا
از کجا می شود به او برگشت ؟
عربی گفت و من نفهمیدم
باید از شارع الرسول گذشت
.
زخمی ام التیام می خواهم
التیام از امام می خواهم
السلام علیک یا ساقی
من علیک السلام می خواهم
.
سنگ دُر می شود در این وادی
صاحبان جواهرند همه
واژه واژه با امین الله
زائران تو شاعرند همه
.
در حرم گم شدم که می دیدم
بین دریای بیکران دریا
ریخت مضمون تازه در شعرم
صحن نو ، صحن حضرت زهرا
.
فرصت با تو بودنم چون ابر
لحظه لحظه می شود سپری
غرق آرامش پر از رویا
حرم توست خانه ی پدری
.
لنگر آسمان ، ستون زمین
تو به جبریل داده ای پر و بال
مستی ام را خودت دو چندان کن
یا علی یا محول الاحوال
.
باز هم در شکوه ایوانت
مستم ، آشفته ام ، پریشانم
دارم آن شعر روی ایوان را
جای اذن ورود میخوانم
.
” ز ایران درگهت را بر در خلد برین
می دهند آواز طبتم فادخلوها خالدین “
.
بین این چهارپاره خوابم برد
رفتم از خویش و دفترم جا ماند
یک نفر مثل من درون حرم
داشت شعری برایتان می خواند
.
” علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من ، به خدا قسم ، خدا را “
.
.
.
سید حمیدرضا برقعی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید