الهی و ربی ببین بی نوایم
***
الهی و ربی ببین بی نوایم
من آنقدر توبه شکستم که دیگر
به پیش تو رنگی ندارد حنایم
.
به اخم و سکوتت ، ز من رو مگردان
مرانم از این در ، بده ناسزایم
.
به پشت در خانه ات می نشینم
بگو تا که داخل بیایم نیایم ؟
.
وفایت همیشه به دادم رسیده
ببخشم که عمری فقط بی وفایم
.
بدم من ولی صاحبانم کریمند
گدای بتولم ، سگ مرتضایم
.
نبین روسیاهم ، نبین پر گناهم
محب قدیمی اهل کسایم
.
چنان چاه کوفه دلم مرتضایی است
ولای علی داده قدر و بهایم
.
چه هجران سختی ، تمامی ندارد
شب و روز، دلتنگِ کرب و بلایم
.
قسم بر سحرهای ماه مبارک
گرفتم من از خاک تربت ، شفایم
.
حسین است گرمای اشک روانم
به داغ غمش سال ها مبتلایم
.
غروبی لبم خشک شد ، برایش
ز بس گریه کردم ، گرفته صدایم
.
چه داغ بزرگی ، چه تصویر سختی
به فکر تنِ مانده بر بوریایم
.
چه آه حزینی ، بُنیّ بُنیّ …
پریشان این آه خیرالنسایم
.
.
.
محمدجواد شیرازی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید