بست بر روی سر عمامه ی پیغمبر را
رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را
.
من به مهمانی تان سوی شما آمدهام
یادتان نیست نوشتید بیا ؟ آمده ام
.
یادتان نیست نوشتید بیا کوه فراهم کردیم ؟
پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم
.
ننوشتید زمین ها همه حاصل خیز است ؟
باغ هامان همه دور از نفس پاییز است
.
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم
در فراوانی این فصل تو را کم داریم
.
ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه
نامه نامه لک لبیک اباعبدالله
.
حرف هاتان همه از ریشه و بن و باطل بود
چشمه هاتان همه از آن ده بالا گل بود
.
باز در آینه ، کوفی صفتان رخ دادند
آیه ها را همه با هلهله پاسخ دادند
.
نیست از چهره ی آیینه کسی شرمنده
که شکم ها همه از مال حرام آکنده
.
بی گمان در صدف خالی شان درّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست
.
بی وفایی به رگ و ریشه ی آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود
.
آی مردم پسر فاطمه یاری می خواست
فقط از آن همه یک پاسخ آری می خواست
.
چه بگویم به شما هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله ی ” هل من ناصر “
.
در سکوتی که همه ملک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت
.
همه دیدند که در دشت هماوردی نیست
غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست
.
چون اباالفضل به ابروی خودش چین انداخت
خویش را از دل گهواره به پایین انداخت
.
خویش را از دل گهواره می اندازد ماه
تا نماند به زمین حرف اباعبدالله
.
آیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد
با همان گریه خود غسل شهادت می کرد
.
گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد
گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کرد
.
عمق این مرثیه را اشک و علم می دانند
داستان را همه اهل حرم می دانند
.
بعد عباس دگر آب سراب است سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب
.
مرغِ در بین قفس این در و آن در می زد
هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زد
.
آه بانو چه کسی حال تو را می فهمد ؟
اصغر از فرط عطش سوخت خدا می فهمد
.
می رسد ناله ی آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد پسرم لالایی
.
کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی
.
می روی زیر عبای پدرت آهسته
کودک من به سلامت سفرت آهسته
.
پسرم می روی آرام و پر از واهمه ام
بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام
.
پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود
.
تیر حس کردی اگر سوی پدر می آید
کار از دست تو از حلق تو بر می آید
.
خطری بود اگر ، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجره ات را سپر بابا کن
.
.
.
سید حمیدرضا برقعی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید