بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستاده ای امروز روی پای خودت
.
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
.
از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
.
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت
.
که شاید آخر سیر تکامل حَلق ات
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
.
یکی به جای عمویت که از تو تشنه تر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
.
بده تمام خودت را به نیزه ها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
.
و بعد ، همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن ، به انتهای خودت
.
و در نهایت معراج خویش می بینی
که تازه آخر عرش است ، ابتدای خودت
.
سه روزِ بعد ، در افلاک دفن خواهی شد
کنار قلب پدر ، خاک کربلای خودت
.
.
.
هادی جانفدا
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید