تبر همه شاخه و برگ تو چیده
قد من و خواهر و خیمه خمیده
.
به شیون زینب و ضجّه ی زهرا
من آمدم در پی دست بریده
.
برادرم کجایی ؛ امان از این جدایی
.
دل من مثل تن تو ؛ شده خون با رفتن تو
دلم به این خوش بود که تو را دارم
مخدّراتم را به که بسپارم ؟
.
برادرم کجایی ؛ امان از این جدایی
.
تن پریشان ؛ روی دامن صحرا
سر شکسته روی دامن زهرا
.
دوان داون آمدم از پی ات ای ماه
ببین چه آواره شدم منِ تنها
.
برادرم کجایی ؛ امان از این جدایی
.
ای امیر لشکر من ؛ ای امید آخر من
در این شب یلدا قمرم بودی
در این گرفتاری سپرم بودی
.
برادرم کجایی ؛ امان از این جدایی
.
در آتش خشکی و بغض گلویم
حرارت داغ تو را به که گویم ؟
.
تو رفتی و در دل خیمه کسی نیست
دمی که قاتل زده پنجه به مویم
.
برادرم کجایی ؛ امان از این جدایی
.
ز فراق تو به خدا ؛ که در این گرداب بلا
سرم جدا گردد ، بدنم عریان
شوند همه غارت حرم و طفلان
.
برادرم کجایی ؛ امان از این جدایی
.
دل من مثل تن تو ؛ شده خون با رفتن تو
دلم به این خوش بود که تو را دارم
مخدّراتم را به که بسپارم ؟
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید